کد مطلب:292416 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:214

حکایت بیست و پنجم: امیر اسحاق استر آبادی

این قصه را علامه مجلسی در بحار از والد خود نقل كرده است و حقیر به خط والد ایشان جناب آخوند ملا محمّد تقی در پشت دعای معروف به حرز یمانی دیدم مبسوطتر از آنچه در آنجا است با اجازه برای بعضی و ما ترجمه نوشته آن را نقل می كنیم:

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم، الحمد للَّه رب العالمین و الصلوة علی اشرف المرسلین محمّد و عترته الطاهرین» و بعد به تحقیق كه سیّد بزرگوار و محترم جناب آقای امیر محمّد هاشم از من خواهش كرد كه اجازه دهم برای او حرز یمانی را كه منسوب است به امام پرهیزكاران و بهترین خلق بعد از پیامبر(ص) یعنی حضرت علی(ع).

پس من به او اجازه دادم كه این دعا را از من به سندهای من از سید عابد زاهد، امیر اسحاق استر آبادی كه مدفون است در كربلا از مولای ما، خلیفة اللَّه تعالی، حضرت مهدی(ع) روایت كند.

سیّد گفت: من در راه مكّه از قافله عقب ماندم و از زندگی ناامید شدم و مانند كسی كه در حال مرگ است به پشت خوابیدم. و شروع به خواندن شهادتین كردم كه ناگهان بالای سر خود مولای ما و مولی العالمین، خلیفة اللَّه علی الناس اجمعین را دیدم كه فرمود: «ای اسحاق بلند شو.» پس بلند شدم در حالیكه تشنه بودم. مرا سیراب كرد و در ردیف خود مرا سوار كرد و من شروع كردم به خواندن این حرز و حضرت آن را اصلاح می كرد تا زمانی كه تمام شد. ناگهان خود را در ابطح دیدم. آنگاه از مركب پایین آمدم و آن حضرت غایب شد و قافله بعد از نُه روز رسید. بین اهل مكّه این گونه شایع شد كه من طی الارض كردم و من خود را بعد از ادای مناسك حج پنهان كردم. و این سیّد به صورت پیاده چهل مرتبه حج كرده و وقتی به قصد زیارت امام علی بن موسی الرضا(ع) از كربلا آمد بود، در اصفهان به خدمت او رسیدم. او می گفت بدهكاری او هفت تومان است كه بابت مهریه باید به همسرش بدهد و همین مقدار هم نزد یكی از اهالی مشهد داشت.

او در خواب دید كه اجلش نزدیك شده گفت كه: من به مدّت پنجاه سال در كربلا بودم برای اینكه در آنجا بمیرم و حالا می ترسم كه مرگ من در غیر از آن مكان فرا برسد.

پس وقتی بعضی از برادران ما از حال او آگاه شدند آن پول را ادا كردند و بخاطر خدا ما را با او فرستادند. آنگاه او گفت: وقتی سیّد به كربلا رسید و دین خود را ادا كرد مریض شد و در روز نُهم مُرد و در منزل خود دفن شد و من از این گونه كرامات از او در مدّت ( - قرض، بدهكاری. )

اقامتش در اصفهان دیده بودم.

و برای روایت كردن این دعا اجازه های بسیاری به من داده شده است و من به همان بسنده كردم و امیدوارم كه در محلهای مستجاب شدن دعاها مرا فراموش نكند. از او خواهش می كنم كه این دعا را نخواند مگر برای خدا و همچنین برای هلاكت دشمن خود نخواند هر چند فاسق باشد یا ظالم. و آنرا به خاطر جمع كردن مال دنیا نخواند. بلكه شایسته است برای نزدیك شدن به خداوند تبارك و تعالی و برای دفع ضرر شیاطین انس و جن از او و همه مؤمنین خوانده شود. و اگر برای او امكان دارد درباره این مطلب قصد قربت نماید وگرنه ترك كردن همه مطالب اولی است به غیر از قرب (نزدیكی) به خداوند بلند مرتبه.

خاتم العلماء، شیخ ابوالحسن شریف شاگرد علامه مجلسی در انتهای كتاب «ضیاء العالمین» این حكایت را تا ورود سیّد به مكّه از استادش از والدش نقل كرده. آنگاه گفت: پدر شیخ من گفت: آنگاه من نسخه دعا را كه بر تصحیح امام(ع) بود گرفتم و به من اجازه داد كه آنرا از امام روایت كنم و او نیز به فرزند خود كه شیخ مذكور من بود و آن از جمله اجازات شیخ من بود برای من و الان چهل سال است كه آنرا می خوانم و از آن خیر بسیاری دیدم.

آنگاه قصه خواب سیّد را به او گفت: كه به او در خواب گفتند: «در رفتن به كربلا شتاب كن كه مرگ تو نزدیك شده.» و این دعا به طوری كه ذكر شد در جلد دوّم باب نوزدهم بحارالانوار موجود است.